تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

صدای ساز خدا...

امروز نزدیک شش ساعت موسقی گوش دادم، سکانس نوشتم و الان داشتم با خودم سوت می زدم.

سالهاست که تمرین سوت زدن می کنم. خیلی دوست داشتم پیانو یاد بگیرم. ولی خب، هرکسی محدودیت هایی داره...

لذا تنها چیزی که دارم گلوی سوتکدارمه.

سوت های کوتاه می زنم و‌ قطع و وصلش می کنم.  کسی که موسیقی می زنه به صدای ضربان روحش مشتاقه. و کاش اون ادمی که دوسش داری بلد باشه ساز بزنه... چون بارها و بارها صدای نفس روحش رو که از ناکجاآبادی به اسم عشق میاد، می شنوی و زنده میشی...


دستتو بهم بده و بیا بریم به صدای بارون گوش بدیم. فقط گوش بدیم. صدای ساز خدا... صدای ساز تو... من می فهممت حبیبی... من می شناسمت...

در پشت هر صدای قطره باران به زمین، بعنی آسمان و زمین به هم با محبت خدا متصلند...

هر قطره باران که به زمین می خورد، یعنی یا حبیب من لا حبیب له...

اگر سالهای سهراب سپهری بود، حتما با هم می نشستیم و عشق را زمزمه می کردیم...

کاش سهراب زنده بود.

هرکه با مرغ هوا دوست شود، خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد شد...

ه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد