تنم را خالی از رغبت است برای نوشتن! و صدایم می لرزد برای گفتنش برای سنگی چوبی دیواری!
نگاه می کنم به پشت سرم! همه چیز خراب شده است! اشتباه کرده ام و خراب شده است همه چیز!
و دیگر روبرویی نیست! هر چه فکر می کنم نیست! اشتباه است! غلط است!
تنم درد می کند! این قدر از آن دنده به آن دنده شده، سنگین و خسته است!
تنم آرامش نمی گیرد.
خدایا! گذشته ام درد می کند و آینده ام ناکجاآباد است! توکل می کنم به تویی که زیبایی...