تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

طلبید...

هوالحبیب...


بالاخره طلبید. امیدوارم بتونم... امیدوارم دستی که دراز شده و هل من ناصر ینصرنی رو گفته، خالی نمونه!



دوراهی ها...

تا بوده و بوده، دوراهی بوده...

دوراهی هایی که باید در نقطه انتخاب می کردیم. تا چند وقت پیش به این فکر می کردم که درسترین رو انتخاب کنم تا بهترین نتیجه رو بده. ولی با چشم خودم دیدم که هرکاری هم کنم، نمی تونم نتیجه رو بسازم!


نتیجه دست خداست.


فقط باید بر مبنای یقین، نقطه به نقطه تصمیم بگیرم. باید شجاعت شو داشته باشی و به پشت سرت نگاه کنی و ببینی نقطه به نقطه مسیر، از تصمیم های قاطع و درست تو شکل گرفته۱


یقین کافی ست.

ندانسته ها...

گفتن از احوال درون زکات است یا افشای اسرار...


نمی دانم. درست از که از گام به گام درون گفتن؟ نوعی بروز و درگیری در ظاهر نیست؟


نمی دانم...

هم دردی خدا...

قُلُوبُهُمْ    فى   صُدُورِهِمْ     مَطْعُونَةٌ    مِنْ    کَثْرَةِ    ما یُخالِفُونَ      أَهْوآئَهُمْ


دل هاشان در سینه، از شدت مخالفت با نفس، زخم خورده است...


حدیث معراج

تکه ای از بهشت...

دستانم را دراز می کنم و ستاره یقین را می چینم. پیراهنش را باز می کنم و صدای نور را می شنوم.


یقین دست در سینه ام می برد و نور را می بیند. نور درونم منعکس می شود. تا دیروز صدای خدا طنین انداز بود اما حال


وجودم همه اش

آیینه کاری شده است...