به تمامی سهراب شده ام...
به تمامی پست می کند انچه را که سهراب دارد به من!
این روزها شبیه شده ام... ولی شبیه شدن کار ما نیست...
اما افقی ندارم برای رسیدن به شبیه نشدن!
نمی دانم کجا باید کسی بیاید و دستم را بگیرد؟
سکوت را برای که بنویسم؟
پ.ن
خیلی چیزها دیوار سکوت جلوی آن ایستاده است...
دلم چون هوای بهار شده که این روزها در سینه بارانی می شود، آفتابی می شود، و به نغمه چوپانی، بر باد می دهد درد نی را...