تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

روزنوشت-۲

شنیده ام که خسته شده ای مهدی جان

از این دلی که شده حرم سرای این و آن

من و صدای تو و نگاه مادر و غم

من  و شکسته امیدی که مرده است و می دهد جان

من و اتاق و خاطره ی بابای دست بسته

من و دستان تهی و بت و ساقی و آن

شنیده ام که می خری شکسته غروری که

رها شده است در هوای شهر و آن خیابان

هنوز درخت به امّید تو برگ می دهد

هنوز برگ به امید تو می خورد تکان

دلم شده برگی که نه بادی هست و نه درخت

معلق است بین هوا و درخت و آن خیابان

بریده باد زبانی که ز تو بیشتر زند وصف

ولیکن من از تو خسته ترم مهدی جان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد