قلب را رها کرده ایم درون تاریکی که راه را پیدا کند. و این گونه به رب فلق از شر غاسقی که وقب شده پناه برده ایم.
پ.ن سواری که در بیابان شب راه را گم می کند، خود را از هدایت اسب رها می کند تا اسب در ظلمات راه را پیدا کند. معصوم تر از دلم چیزی ندارم که رهایش کنم.
رهاااا...
وزنه ای نیست
هر چه هست از نو نوشته است. از همه قطع امید کرده ام و روبرویم خدا با آن مجد ایستاده است. یا باید به فرار کنم یا از او...
تا حال از او فرار کرده ام!
امروز به او... چرا که امید دارم یک قدم به جلو، در امتداد قدم های آمده ی او خواهد بود.