تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

شروعی تازه تر- تو به دلقک نمی خندی!

نمی دونم چقدر می تونم بیام اینجا و بنویسم.

ولی امیدوارم بنویسم...


یه همکلاسی جدید دارم، خیلی رو اعصابمه. نمی تونم تحملش کنم. خیلی باهاش مدارا کردم. رفتار ظاهری ش خیلی خوبه. ولی باطنش نابودکننده ست. نمی دونم... شاید یه روزی از زدن این حرفها پشیمون بشم. اما واقعا دیگه اعصابی برام نذاشته.


یه استاد جدید داریم. حس های جدیدی بهش دارم. حس داشتن یک استاد!

قبلنا استاد هم داشتم، سعی می کردم دوستشون داشته باشم. ولی این خیلی استاده... هم فکره باهام. قبلنا استادا از معادلات ریاضی و مهندسی می گفتن. اما این استادای جدید همش از افلاطون و هنر و کانت و مدرنیته و عشق و آزادی حرف می زدن...

مفاهیمی که کن هیچ وقت تجربه شون نکردم.

استادای جدید منو با خودشون به دنیای فیلم بردن...

فیلم های پر از صحنه های ناجور!

اما در مقابلش مفاهیم پررنگ. درگیر اون صحنه ها نشی، چیزای خوبی یاد می گیری.


ادم های جدیدی رو دارم تحربه می کنم. دخترانی که تا می گم فیلم نامه، نمی زنن زیر خنده که بابا این دلقک بازیا چیه... راستی

امروز یکی از دوستام گفت فلانی شبیه توعه. گفتم کی؟ یادم نمیاد! گفت همون که گفتم دلقکه!

آدم ها رو زیاد نخندوندید!

یا اینکه آدم های زیادی، رو نخندونید!


یادمه ناظم راهنمایی مون مدام تحقیرم می کرد که دلقک کلاس بیا جلو!

دلقک برو گچ بیار!

و من هربار و هربار خوردتر می شدم.

هنوزم نسبت به این کلمه آلرژی دارم!


تا می گن، یاد دور دهن اون ناظم بی شعوری می یوفتم، که به تمام معنا بی شعور بود!


به آدما نگید دلقک!

یادمه آقای میرنصیری می گفت یه متنی نوشتن واسه محمد اصفهانی، واسه اون اهنگ تو به دلقک نمی خندی! و دیگه اون اهنگ از تلویزیون پخش نشد!

دلقک بار معنایی سنگینی داره.


کار بعضیا شاد کردن شماست. نه خندوندن شما!

دلقک می خندونه و پولشو می گیره و تمام...

ولی ادمی که می خاد شادت کنه، یه نیازی داره که دوست داشتنشو در قالب شاد کردنت، ارضا کنه!

به ارضا شدن ادما نگیم دلقک!

اون دوستت داره...


وقتی این قدر ریز می شم روی ضعف های بقیه، گریه م می گیره... که فلانی! خودت خیلی اوضاعت خرابه... خیلی خیلی خیلی... چه حرفهایی که نباید بزنم و می زنم.


والسلام.




نظرات 3 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت 23:23 http://l-r-y.blogsky.com

خیلی خیلی از رفتارای مردم و البته خودشون رو قبول ندارم :(

کار خوبی می کنی:))
ممنونم که می خونی م.

علی‌رضا میم سه‌شنبه 12 دی 1396 ساعت 07:38

قرار بود بنویسی خانوم ح، کجایی؟

اومدم که بنویسم :)) مرسی ازین که می خونید.

علی‌رضا میم دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت 12:54

سلام
خیلی خیلی خوشحالم که نوشتن رو دوباره شروع کردی حانیه. خیلی خوبه که توی فضای غریبی که خودت رو انداختی توش داری جای خودتو کم کم پیدا میکنی و انقدر سریع خودتو پیدا می‌کنی. توانمندی‌ایه که حداقل من می‌تونم بگم در خودم سراغ ندارم. امیددارم که نوشتن‌ها ادامه دار باشه. و اینکه:
سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را؟
بازم برامون بنویس، لطفا.

سلام
چشم
ممنونم که می خونید:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد