تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

توی شهری که تو نیستی...

می فرماید که حالت و انتخاب انواع نور در سکانس ها، یک حال ویژه ای رو منتقل می کند.

پ.ن

بارزترین حال اون غروب جمعه ست. یه روزای دیگه هم غروب جمعه طور داریم. ولی اون غمگینی از همون نور و حال نور منتقل می شه. مثلا حال عید... یا قبل از عید... یا حال برفی. اینا همه نورن. نورهاشونه که حسی رو به من و شما منتقل می کنه.

قدم می زنم. تو همون خیابون کذایی گوهردشت. حالمو خوب می کنه. نورش خیلی فرق داره. حس خوبی داره.

اروم می شم.

اصلا تو دنیا رو بذار یه طرف، خدا چجوری می تونه تو تک تک لحظاتت یه حالتی از نور رو می سازه؟ نور مستقیم حرکت می کنه و این گوناگونی، حاصل این تداخل نورها باهمه.

***

شده یه خوابی ببینی، بعد کل روز بعد رو با حال اون خواب بگذرونی؟ یعنی اون خوابه هم یه نوره؟ یعنی خیالات ما، تفکرات  ما نورن؟ بعد این نوره در ما حس متفاوتی رو ایجاد می کنه؟ 

***

از یه جایی به بعد نور به تو حس نمی ده! خودت میشی گوله ای از نور و حال و هوای اطرافتو عوض می کنی. دیگه گیاه نیستی که رشدت وابسته به یه چیز خارجی باشه. دیگه خودتی که رشد می کنی و می شی وجود خارجی بقیه میشی.

منو ببین!

خیلی حس مزاحمت می کنم برای یه عده. احساس می کنم وقتی دنبال رشد هستم و از بقیه کمک می خوام، بعد از یه مدتی اونا هم یه جوری می شن. جدا و خسته... نمی خان انرژی صرف کسی کنن. و اونجا حس تحقیر می کنم.

یعنی کاش این منبع نور در خودم رو پیدا کنم که به هیچ کی احتیاج پیدا نکنم.


"از یه جایی به بعد باید خودت باشی..."


***


توی شهری که تو نیستی

همه جارو غم گرفته

هرکجا رفتی صدام کن

عزیزم دلم گرفته...


نظرات 1 + ارسال نظر
علی‌رضا میم یکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت 19:56 http://peacefulldreamer.blog.ir/

به قول نمی‌دونم کی، آدم از درون خودش بجوشه. هوم؟
ولی یه بار از اول تا آخر رو بخون، جریان سیالی که ذهنت داشت خیلی خوب بود.

کلا سبک نوشتنم همین جوریه... یه چیزی رو شروع می کنه، بعد خودش به یه نقطه ای منو می کشونه و تمومش می کنه. یه پایان هالیوودی :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد