تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

بگذریم

هیچ چیز شادی وجود نداره در حال حاضر. 

شرایط مزخرف... زندگی مزخرف...


می مردم از زخمایی که خوردم از تنهایی

کمکم کن ای دوست

مردم از تنهایی


کاش سیما بود و می نشستیم و ساعت ها باهم حرف می زدیم. چند روز پیش با زهرا حرف می زدم. سکون این آدم، منو یاد کوه می ندازه. اینکه سفت و محکمه توی اون زندگی ای که خیلی کم می دونم چخبره.


راحتم ازین که رابطه تم با فاطمه بهم خورد. واقعا راحتم. اونم حتما راحته. مطمئنم. ماها دوتا دنیا و دوتا جهان بینی متفاوت بودیم. الفت بین ما بود ولی تعامل سخت بود.


نشستیم با مهسا کلی حرف زدیم. خیلی زمان بود که دوباره مثل قدیما ننشسته بودیم و باهم حرف بزنیم. مهسا دختریه که بزرگ ترین بلوغ هارو توش می بینم. 

...

ربی

دوست دارم یه روزی با تو حرف بزنم. از عمق ها بگم. و تو منو ببینی. و منم تورو ببینم که منو می بینی.

راستی می دونستی بنده دوباره دست گل به آب دادم؟

اینقدر این توی فرهنگ ما جایی نداره، من به هرکسی می گم یه سرزنشی می کنه. اما واقعا اگه از کسی خوشت بیاد باید بهش بگی. ظلمه. شاید هم گفتنش به خودت ظلمه.


ربی جان...

می دونستم وقتی بهش بگم باید برم. ولی گفتم. باید گفته می شد. چون معتقدم محبتی که از اول نیوفته دیگه نمی یوفته. و سیاستی هم برای محبت وجود نداره. محبت محبته.

خیلی جالب بود. سرعت ریخته شدن اشک هام، از سرعت غمی که از دلم عبور می کرد خیلی زیادتر بود.

فکر می کردم عکس هایی که از آسمون می ندازه به خاطر منه.

فکر می کردم تمام عکس هایی که می گیره به خاطر منه.

فکر می کردم به خاطر منه.


اله من. هستی من. نفس های سرگردانی که هیچ گاه بازدمی نداشت ولی می دانست که تویی.

بازهم تجربه ای جدید که من دوباره فقدان تورا در خود دیدم.

تپش هایی که قلبم باید برای تو می زد و نزد...


زیبا.. وجود.. کاش تو را زیارت می کردم. 

هر بادی که می وزد صدای تورا خواهانم که کاش می شد صدای نوازش دستانت را روی تنه درختان و گل ها شنید. باد نمی گذارد بشنومت...

شاید پشت تنه درخت گردو می زنی و می گویی مرد! امسال جور دیگری به بار می نشینی. 

شاید در کنار گل ها می نشینی و می گویی دخترکم... از پرپر شدن نترس. گلبرگ هایت به بلوغ می رسند که پرپر می شوند.


واژه ای در قفس است...


دستشان را نرساندیم به سرشاخه هوش...