تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

آقا-۱

خیلی وقته می گذره...

شاید دیگه صداش رو هم یادم نمیاد.

خیلی وقته می گذره...

کل جسارتی که داشتم رو تو یه ظرف جمع کردم و رفتم بهش گفتم من به شما علاقه مند هستم.

هرچی بود و نبود

نخواست...

منو نخواست.


الان به حال و روزی افتادم که هر دختر زیبا و موقری رو می بینم، می گم چقدر برازنده شه و براش بهترین ها رو می خام. چیزی که من برای اون نبودم. آدم هایی که خیلی می فهمند. آدم هایی که توی روزگار بزرگ شدند و بچگی های خیلی ضایعی نداشتن. آدم هایی که بلد بودن چطوری زندگی کنن... چطوری خودشونو دوست داشته باشن... چطوری یه نفر دیگه رو دوست داشته باشن... چقدر حسن ظن داشته باشن. چقدر ایمان داشته باشن. همه به علاوه اون چیزایی که من رو برای اون جذاب نمی کرد، ان شاءالله تو یه نفر جمع بشه و به زودی زود محقق بشه.


اما من!

علاقه من عین این بارداری های خارج از رحم بود. یه چیزی که واقعا لقاح بود اما بیجا... بدون امنیت... بدون داشتن بستری برای رشد. شاید باورتون نشه ولی همین الانم دارم گریه می کنم. 

کسی که دچار علاقه می شه، عین مادر می مونه. بچه ش عین علاقه ش می مونه. دیگه کاری نداره بچه ش چجوریه، دوسش داره...


آقا رفت. 

رفتنش برای من بی رحمانه بود ولی برای اون درستترین کاری بود که می تونست کنه.


آقا سخت بود.

سخت بودنش برای من ،افراطی بود و خالی از احساس ولی برای اون پر از ساخته شدن.


آقا نور بود.

نور بودنش منو گرم کرد، منو بینا کرد ولی خودش رو... هیچ وقت نفهمیدم این نور با خودش چه کرد.


آقا حق داشت.

حق داشتنش منو له نکرد اما سوخت. همون بارداری خارج از رحم که بالاخره باید تموم بشه...


من به معجزه مادر شدن اعتقاد دارم.

من به معجزه مریم شدن اعتقاد دارم.


***


نور عینی جان

بیا و اشکهای مارو پاک کن. این روزها خیلی بیشتر بهت محتاجم.

مقلب القلوب ِ باغچه ی آسمان...


نظرات 2 + ارسال نظر
علی شنبه 15 اردیبهشت 1397 ساعت 18:53 http://eshqh.blogsky.com

اینم قشنگ بود البته از دریچه نگاهی قشنگ
به کامل شدن
ولی پایانش تلخ بود
اگر برای اینها توضیحی بود
اگه ممکنه و زحمتت نیست تو وبلاگم جواب بدهید
چو راستش نمی تونم بیام و ببینم تک تک نظراتم چه جوابی داده ای.
باشه ؟؟
ممنون و سپاس

علی‌رضا میم دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 22:21 http://peacefulldreamer.blog.ir/

بعضی علاقه‌ها و دوست داشتن‌ها خوبند، جای کس دیگری را تنگ نمی‌کنند، بلکه فضای دل ما رو وسعت می‌دن و ما رو بزرگ می‌کنند.
اما امان از علاقه‌‌هایی که اینطور نباشند، و توی ما ته نشین بشند. دوست داشته باشیم، بدون دوست داشته شدن، و این دوست داشتن رو در خودمون شعله‌ور نگه داریم، طوری که حتی زندگی مختل بشه.برای بعضی از علاقه‌ها بیشتر از یک جا توی دل نیست، برای رسیدن صاحب اصلی اون جا، باید دل رو آب و جارو کرد، و جاشون رو خالی نگه داشت.

چی بگم... تو این بحث ها خلاصه ترینم... لال ترینم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد