تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

نور-۲

امشب شب موعود است.


به مسجد پناه می برم از نداشته ها و داشته هایم... از خستگی های روح.

امشب مال توست

نیمه شعبان عید است ولی برای بعد از ظهور...

این روزها برای خودم گریه می کنم و بیشتر از همه برای شما.

خواستم به آقا فکر کنم... خواستم تو خیالم دوستت دارمی نثارش کنم... دیدم دنیا ارزش ندارد که یک یا ارحم الراحمین را به خاطرش بفروشم...


ارحم الراحمین به فریاد شما این روزها برسد... ما که ناقصیم، دردمان آمده... شما که به اندازه کمال، درد می بری و رنج می کشی.


***


خیلی تنبلی کردم و خواستم احیا امشب رو بپیچونم. توانی برای گریه ندارم. دلم کربلاست...

وطنی که هرگز ندیدم!

وطن دل...

زندگی مارو به شوخی گرفته.

اما

مسجد دانشگاه پر از نوره. پر از لحظاتی که با تو باید سپری می شد و نشد... فرصت می دن که گریه کنی و آه بکشی... فرصت بزرگ شدن می دن.

شاید این نور رو حس کنیم.


ارحم الراحمین جانم

دعا می کنم که حال و هوای و نور اون روز اول

دوباره استشمام ما بشه...

اگر هم نشد، ارزوی قلبی این است لبخندی بر لبان شما بیاد نوری العینی...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد