تو خیابون ولی عصر باشی و نیمه شعبان باشه و یار نباشه!
***
اولین بار بود که کمیل رو می خوندم. خیلی زیبا بود. حالمو به خودش گرفت. جذبش شدم. البته حال منم به کمیل می خورد...
فکر می کردم امیرالمومنین کلی گریه برای امثال من کردن... برای حال و روز ما... برای منی که زورم به خودم نمی رسه!
میخواستم بگم اف بر من که چه جاهایی ناراحت شدم با این که تقصیر من بوده.
دیشب احیای سنگینی بود. تا الان اثرش باهامه.
کمیل رو گذروندم. خلقم عین دشمنم جلو چشممه.
امروز ویرانه ای به سمت خونه می رفت... اروم به خدا گفتم: خدا هیچ کس رو محتاج به خلق نکنه!!
***
تو خیابون ولی عصر، دیگه نمی خام راه برم. خیلی تلخه کلا همه چیز.