تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

خورشید نگاه او...

نگاهش که می کنم، پر از مهربانی ست... 

کودکی را در آغوش کسی می بیند محال است لبخند نزند.

کودکانه هایش متفاوت است... 

 زمانی را می دود به دنبال کودکانه هایش.

لبخندش به "توتوها" تمامی ندارد... در هر لحظه ای که باشد...

توتوها هم احترام خاصی به او می گذرند... وقتی که او راه می رود، آنها دلبری می کنند تا به چشم او بیایند و او سبحان الله بگوید...


کافی ست خدا را از دریچه چشم خود ببینی... کافی ست کل دنیا و جهان و اعتقاداتت را کنار بگذاری، و خودت و خودش خلوت کنی!

خورشید را در چشمانت جاری می کند!


جاری می شوی...

مورچه ها در پی ات می دوند... گوسفندها دعا می کنند که برای تو قربانی شوند...


لبخندش با لطافت خدا درگیر است.

غصه می خورد که کسی ناراحت شود.

او از جنس دنیا نیست و لذا دنیا برایش سجده می کند...

از جنس دنیا که باشی، دنیا برایت معشوقی می شود که جفاکارترین و دلبرترین و بی رحم ترین می شود...

او از جنس دنیا نیست...

لذا وقتی کسی به او توهین می کند، غصه می خورد و به خدا پناه می برد از این که نمی خواهد آلوده شود. نمی خواهد به مردم و مخلوقات فحش بدهد.


تا لطیف نباشی، به جایی نمی رسی.

جاری باش! عین چادر او...

روی سرش چون چشمه سیاهی می ریزد و تو تلولو چشمانش را در آن می بینی 

و لبخندش را


لطیف باش!


نظرات 1 + ارسال نظر
علی شنبه 15 اردیبهشت 1397 ساعت 18:37 http://eshqh.blogsky.com

اینم قشنگ بود
لبخند و احترام و چادر و حریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد