تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

من زن هستم!

خودتو به در و دیوار بزنی، سعی کنی نشون بدی که بر احساساتت کنترل داری و مدیر خوبی هستی و از سر احساسات هیچ وقت تصمیم نمی گیری، تهش می شه چی؟


اینکه امروز تو مطلب دکتر، بعد از  دوباره کثیف شدن پوشک برادرزاده م، گریه م گرفت.

یه تیکه از وجودم درد می کرد و دردش از در زانو بدتر بود یا شایدم درد دندون...


اینکه لحظاتی فقط نگاهش کردم... فقط می خواستم زمان بگذره تا به این حال و روز نبینمشش...


هر کاری کنم زن هستم. بالقوه مادرانه هایی دارم عین مادرانه های الفت زمان جوونیش (شیار ۱۴۳)


مادر از مادری ش امتحان بشه، مجنون می شه. دیوانه... و این جنون  دردش دیگه وجودیه! دردش از جنس کبود شدن قلب، پاره پاره شدن روحه.

اون هر روز با خاطراتش له می شه... اینکه یه روزی بچه‌ش لبخندی زده و فهمیده دندون جلویی ش نیش زده. اون با یاد همون دندون، ساعت ها شاهده اینه که شوق و خوشحالی اون روزش کشته میشه.


هر چقدر می خوام درگیر مادرانه هام نشم، نمیشه! فرار محاله... 

مادری در یک گوشه دنیا و پسری در گوشه دیگر دنیا، و چه قدر طعم زهرمار می دهد این دلتنگی...

نمی دونم چه مرضی هست که با گریه های مادری این و اون  گریه م می گیره، ولی خب هرچی هست خوشحالم! 

خوشحالم که عاشق و خالق شدن در زن به جلوه مادری بروز می کنه و شاید روزی هم قسمت من بشه.


نظرات 3 + ارسال نظر
حَنٓا ... دوشنبه 17 اردیبهشت 1397 ساعت 20:52 http://maknunat-e-maktub.blogsky.com

حَنٓا ... دوشنبه 17 اردیبهشت 1397 ساعت 01:43 http://maknunat-e-maktub.blogsky.com

متاثر شدم.انشالله قسمت منم بشه.
فداکاری همیشه لذت بخش ، حتی اگه درد آور باشه.
زمان می‌بره تا مادر شدن رو بفهمیم.

ان شاءالله میام وبلاگ شما، و از پست های شما هم متاثر میشم

علی شنبه 15 اردیبهشت 1397 ساعت 18:36 http://eshqh.blogsky.com

سلام
زیبا و با احساس وو واقع گرا نوشته ای
مورد امتحان شدن راخوب آمدی
باز هم و همچنان بنویس اگر چه بقیه نوشته هاتو
نخوانده ام
به روز بودی آمد به قفسه های کتابت سری بزنم

شما هم بیا دعوتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد