تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

خلوص

امشب موقع گریه کردنه ولی نمی دونم چرا من دوست دارم فقط باهات حرف بزنم.

آقا، چجوری میشه؟

واقعا من هرچقدر هم قوی باشم، باز نمی تونم قهرمانی مثل تو باشم.

یا 

بگذریم

بیا از عشق حرف بزنیم. از دوست داشتن...

وقتی حاجی تو باشی، بقیه حاجی ها رنگ می بازن... تمام اصول حج رو تو رعایت کردی.

حاجی

امشب تو شور حسین گفتن ادمها، یه لحظه ساکت شدم و هیچی نگفتم...

می دونی چجوری شد؟

انگار یه دریایی صدای موجش، ذکر حسین بود... وه که چه دریاییه...

بیا از عشق و دریا حرف بزنیم

از لحظه ای که من فقط سینه می زنم و‌ صدای گریه بقیه رو گوش میدم. از حسرت یه قطره اشک ولی فقط ادامه می دم چون تو این جوری منو طلبیدی.

حاجی

من می خوام چشمامو ببندم و راه بیوفتم تو این دریا.

می خوام تو یه نخلستان از جنون اسم تو خودمو بزنم به نخل ها، تا اروم شم ازین درد.

حسین

عشق تو چجوریه؟

حاجی من گریه هامو کردم،

امشب می خوام سرم بذارم روی پاهات و خوابم ببره، و دیگه وقت خاموش کردن چراغ، اصلا بیدار نباشم که بخوام برم.

می خوام سالها روبروی تو وایسم و فقط نگات کنم.

این انصاف نبود که ما از یه نگاه هم محروم شدیم هرچند که همین هم صلاحه...

امشب تو مجلس مدام اسم امام زمان میومد و من بهت زده به این فکر می کردم که کی رو میگه؟

خیلی مصیبته

خیلی مصیبته این "کی رو می گه" گفتن!

آقا جان شما چه می فهمی که کنار تکیه ت ایستادن و محروم بودن یعنی چی؟

آقا جان شما چه می دونی درد ولی نداشتن یعنی چی؟

آقا جان

شما چه می فهمی ضعف و خسته شدن از خود، یعنی چی؟

آقا جان شما چه می تونی درک کنی فرار از خودم به سمت تو یعنی چی؟

من با این فرار زندگی می کنم...

اقا جان

تا کی فرار؟

بیا مثل یه ماهی که به خاطر تو قید دریا رو زده و داره تو خشکی جون میده، بغلم کن و نذار به زندگی برگردم...

من از قلب هم‌ گذشتم و تماما برای توام. خالی از اشک...

خالی از حال و هوا

تسلیمم...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد