تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تنهایی

فکر می کنم نقشم توی دوستی پر کردن تنهایی آدم هاست. 

ادمهایی اطرافم هستن که فقط براشون راهکاری هستم تا حالشون خوب بشه. تا روابطشون هندل بشه.  هرچی می گردم تو کانتکتهام، کسی نیست که حالمو بسازه... 

ادم های تکراری...

با کاربریای تکراری... 

یه زمانی یه نفر تو زندگیم بود که از عمق خودم می تونستم باهاش حرف بزنم و اون نمی تونست...  سر همین حرف نزدن هم نتونست منو به عنوان یه همراه بپذیره... 

خیلی دلم می خواست برم دم در خونش و التماسش کنم که با من حرف بزنه، فقط حرف بزنه.  جای تمام این سکوتها فقط اون باهام حرفزبزنه. 

قول می دادم بشینم و فقط گوش بدم و وقتی حرفاش تموم شد، بذارم و برم و انگار تا به حال منی وجود نداشته... 

جای بغضی که تو گلومه و تمام گلومو زخمی می کنه، فقط اون حرف بزنه و با شنیدن تمام دردهاش، بغض منم بشکنه... 

بغض منم بشکنه... 


فقط بشکنه. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد