تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

بادبادک

همیشهـ هدیهـ های عجیب غریبی رو برای ادما گرفتم.  10سال پیش برا یکی ساز دهنی گرفتم.  چندسال بعدش، یهـ عالمهـ تابلوهای کوچیک خریدم و بهـ یکی کادو دادم.  یهـ بار یهـ شیشه کاشی و تیلهـ بهـ یکی دادم.  یهـ بار دیگهـ یهـ گلدون نعنای کاشتهـ شدهـ کهـ عطر نعنا بپیچهـ تو اتاقش و کلی حال خوب براش و... 

اخرین بار هم بهـ یکی چندتا فرفرهـ دادم... 


الان خوابم نمی برهـ.  می دونی داشتم بهـ چی فکر می کردم؟ بهـ اینکه یهـ بار، فقط یهـ بار همو ببینیم و من بهت یهـ هدیهـ بدم. بعضی آدمها عشقشونو داد می زنن.  

بعضیاشون عشقشونو گریهـ می کنن... 

بعضیا عشقشونو بغل می کنن... 

ولی من دارم عشقمو  بادبادک می کنم... 

روش یه شعری می خوام بنویسم: وهـ که جدا نمی شود، نقش تو از خیال من!

کهـ برگردی بگی چهـ خطی

بگم خودم نوشتم، رفتم کلاس یاد گرفتن نستعلیق بنویسم، تا روی بادبادکت خالی نمونهـ

تو هم شگفت زدهـ بشی و بگی مرسی از محبتت ولی

منم بگم "ولی" نگو

"ولیشو" نگو هـ جان! 

دلم نمی خواد "ولیشو" بشنوم! 

بهـ خدا "ولی شو" می دونم...  ولی نمی خوام دیگهـ "ولی" بشنوم. 

من از "ولی" شنیدن خستهـ شدم... 

خستهـ... 


پ. ن

ادب عشق نداری، سخن از عشق مگو! 

اگه عاشقشی و نمی خوادت، بهش به دروغ بگو عاشقت نیستم. بگو تا فارغ از خیال آزرده ای برای تو،  زندگی کنه. نباش.  جلو چشمش نباش. 

من که ادعایی از عشق ندارم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد