تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

چ...

این روزها دارم می جنگم. این روزها روش راحت پیشرفت و کسب درآمد رو گذاشتم کنار و دارم تو آرمان هام غرق می شم. 

سر جلسه کاری، به این درک رسیدم که اولویت اول ما چیه ولی ما در واقع چی رو انتخاب می کنیم!

اونجا بود در برابر مصطفی خجالت کشیدم. خجالت کشیدم... که من چیا رو دارم می ذارم کنار و اسم آرمانگرایی رو ی خودم می ذارم و مصطفی از چیا گذشت و رفت ته جنوب لبنان و...


به مدیر گفتم یه روزی می خواستم یه جایگاهی مثل میرزاخانی داشته باشم. مدیر گفت مریم از بچه های دوره ما بود، با وجود اون همه حمایتی که از یه شریفی می شه و اون حمایت جامعه ای که روش بود، خیلی کار خفنی نکرد... چرا فکر می کنی  باید مثل اون بشی؟

غرور منو گرفت. ولی زیاد نگذشت که شکست... منفعت طلبی و بخل دارم و خیلی جاها کشورمو فدای خواسته های خودم می کنم. و این ویژگی دریا نیست... 

برای دریا شدن باید عمیق بود... باید کریم بود... 


پ.ن

نویسنده ها اغلب عادت دارند که سیگار بکشند و بنویسند. وسط نوشتن چند خطی لبنان پک می زنم و نشئه/نئشه می شم و دوباره می نویسم.

باید لایف استایل مناسبی برای آرمان گرایی بسازم. تو این کالبد نمی گنجم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد