تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

ب

از ساعت ۱۱ رفتم تو رخت خواب و هنوز نخوابیدم. این اتفاق خیلی وقته اپیدمی شده و منم بهش عادت کردم: نخوابیدن

خیلی تشنه م شده بود و اومدم که اب بخورم، و اتفاقا سیاهی روی روفرشی نظرمو جلب کرد. چراغو روشن کردم و دیدم بله سوسکه. حالا از ترس سوسکه می ترسم برم بخوابم. 


پ.ن

تا روز پنجشنبه هفته پیش خیلی روتین داشتم زندگیمو می کردم. پنجشنبه و جمعه و شنبه درگیر هیئت بودم و خوشحال...

یکشنبه زندگیم بهم خورد.

خیلی بهم خورد...

خسته م. 

قدرتی ندارم جلوش واستم. عین سونامی، ناگهانی میاد و من فقط باهاش همراه می شم و کل ابادیهایی که تا اون موقع ساختم رو خراب می کنیم.

با هم خراب می کنیم.

فردا هم سرکار نمی رم. اینکه کار بهتری پیدا کردم هم می تونه دلیل بی نظمی کاریم باشه. و یا نمی دونم...

انگار یه عالمه جلبک بهم اویزونه.

از الان باید کارا رو حل کنم.

خیلی وقته سراغ ژوپیتر نرفتم. تنها مونده طفلی. 

کل حقوق ماه های گذشته رو هم قرض دادم. 

الان بی پولم.

اصلا فقر یه حال عجیبیه. فقیر زیستن انگار پر از سکوته. سکوتی که فاصله بین نداشتن و آگاهی از نداشتنه. 


پ.ن۲

خیلی سال پیش خانوادگی تصمیم گرفتیم که زباله خشک و زباله تر رو از هم جدا کنیم. اوایل شاید یادمون می رفت. ولی الان دیگه فرهنگمون شده. پارسال هم تصمیم جدی گرفتیم که در مصرف اب و برق صرفه جویی کنیم. یه چرخ گذاشتیم دم ظرفشویی و اب بدون کف رو می ریزیم تو سطلش. و اون چرخ می بریم تو حیاط و باغچه رو باهاش اب می دیم. یا اینکه اگه سبزی یا میوه می خوایم بشوریم، باید بریم حیاط. سعی می کنیم کولر روشن نکنیم. چند روز پیش چندتا پیج اینستاگرام دیدم که سعی کرده بودن پلاستیک رو از برنامه زندگی شون حذف کنن. و کارا و ایده های جالبی بود. خلاصه فردا که تو خونه هستم، یه لیستی رو با خونواده می نویسیم که بتونیم ظروف یه بار مصرف رو از هیئت حذف کنیم. البته ظرف کافی نداریم و در ازای ظرف معمولی، مشکل مصرف اب خواهیم داشت. باید دودوتاچهارتا کنیم ببینیم کدومش به صرفه تره.


پ.ن۳

این سوسک خر هم پیدا نشد، اه

نظرات 4 + ارسال نظر
نگاه شنبه 15 تیر 1398 ساعت 14:19 http://negahekohestan.blogsky.com

راستی یادم رفت بگم
من جایی میرم که دوسش دارم نه جایی که بهم بازدید متقابل بده البته که دوستی با شما باعث خوشحالیه مضاعفم میشه اما هیچوقت به اینکه بهم سر زدی یا نه فک نکن مگه اینکه دلت هوا کرد و دوس داشتی

ممنونم از درک بالات

نگاه شنبه 15 تیر 1398 ساعت 14:16 http://negahekohestan.blogsky.com

خوشحالم که شما هم مثل من ازین گفتگو ها لذت میبری...من خیلی از مطالبت خوشم میاد
انگار تو چند سال بعد منی که میتونی منو راهنمایی کنی با اینکه حدس میزنم هم سن باشیم
حالا این فرانکل کیه؟نویسنده ست یا شخصیت یه قصه ست؟من نمیشناسمش

ممنونم از محبتت

نگاه شنبه 15 تیر 1398 ساعت 13:12 http://negahekohestan.blogsky.com

حاینه همین الان یه سوتی در محضر خودم دادم... ابو یادم رفته بود ببندم...اصا یه وضعی... پست شما رو دیدم کامنت گذاشتم یادم اومد.... سبب خیر شدی عزیزم

قربونت برم

نگاه شنبه 15 تیر 1398 ساعت 13:10 http://negahekohestan.blogsky.com

چه خوب
خوشبحالتون
من فقط تونستم کتابای کهنه رو نجات بدم ببرم بازیافت شن همین... البته برای آبم دقت میکنم ولی دیگه هیچی... تفکیک زباله دو تا سطل میخواد بنظرم... دلم میخواد بیشتر بهش فک کنم
هرچند که مدتی یه بار پنچر میشم و کلا از برنامه هام که هیچ از زندگیم عقب میفتم

قصه من، قصه فرانکله که تو ناامیدیه، ولی یه نفر هرروز بهش یاداوری می کنه که می تونه مفید باشه و تو منو ازون بحران می کشی بیرون.
هرروز با خوندنم، توجهت... مرسی.
ببخش که من سر نمی زنم و نمی خونمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد