بهترین کار تو این وضعیت گند، رفتن به توییتر بود.
من باید بتونم بنویسم.
همش بنویسم.
روزی 10 ساعت می نویسم.
بیشتر باید بنویسم.
احتمالا سه شنبه به کار برمی گردم.
باید برگردم.باید کار کنم.
پ.ن
پشه پامو خورده و می خاره. اون سوسک دیشب هم پیدا نشده هنوز
و
من
بیدارم!!!!
عین تراکتور افتادم تو نوشتن و کار کردن.
فرصت خیال کردن ندارم.
و همین اذیتم می کنه
امشب از ساعت 11 تا الان یه اهنگ گوش کردم تا بتونم خیال کنم. از حال خوب ادم بودن، استفاده کنم. تفاوت ما و حیوونا اینه: عاشق شدن، محبت، خدا شدن و خیال کردن...
که به واسطه نویسندگی من همه ش تپ زندکیم فعال شده.
تو توییتر باید درباره نوشتن حرف بزنم. باید تحولی رخ بده...
نمیفهمم خدا شدنو
آروم باش... خدا میشی
توییتر چیه آخه؟ سلامت روانت رو دوست نداری مگه؟
دیگه اعتیاده
موفق باشی
خداشدن؟
مرسی ازت
بلی