تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

ر

دیشب اگه ایکس نبود، از بغض مرده بودم. از ساعت ۱۱ تا ۳ به خودم پیچیدم با اشک. دیگه نمی تونستم، این قدر جای زخمش می سوخت که به ایکس پیام دادم و گفتم... همشو گفتم... وقتی می گفتم به هق هق افتادم، و بعد ازون بی حالی و کرختی. 

داشتم به پروسه ش فکر می کردم. پروسه نیاز! آره شبیه پروسه نیاز بود. حرف زدن از درد عمیق، واقعا غریبه ترین آدم رو می خواد. هرچند که ایکس از دوستانم بود و خب اون موقع تصمیم گرفتم که باید در غربت من شریک بشه. مدت ها بود که از دردهام با کسی حرف نزده بودم، ولی وقتی اون برخورد با تمام جنبه های دیگه زندگیم جمع شدن، شدن یه کلافی که سرش گم شده و تو از پسش بر نمیای. آره...

بعضی وقتها فقط باید یه غریبه باشه، که یه درد خیلی بد رو بهش بگی، و تخلیه شی. اینی که می گم خیلی فرق داره با اون چیزی که خیلی از دخترها می خوان غر بزنن، فقط یه گوش شنوا می خوان. نه این اون نیست. 

(من با تهمینه میلانی حال نمی کنم) تو فیلم تسویه حساب میلانی، یه قسمتیش هست که به مهناز افشار زنگ می زنن و می گن ناپدریت مرده. و اون با یکی از دخترای اون خونه درباره تجاوزهایی که ناپدریش بهش می کرده حرف می زنه، و آخرش می گه من دیگه این درد رو نمی تونستم خودم به دوش بکشم. باید یه کسی می بود که اون هم می دونست. تا قبل از الان خود ناپدریم بود و فکر می کردم می دونه و برام قابل تحمل بود. الان دیگه اونم نیست، و من تنهایی نمی تونم این حرف رو با خودم به دوش بکشم.


راست می گه. یه دردی مثل تجاوز، یا مصیبت ها و دردهای عمیقی که تو زندگی هست، یه نفری نمی شه به دوش کشید. دیشب اگه ایکس نبود، اون بغض و هق هق بر می گشت به بدنم و خب حمله جدید و متاسفانه چند ماه مریضی...

خوب شد ایکس بود.


پ.ن

وقتی دردی بهت تحمیل میشه، که از ظرفت بیشتر باشه، یه ظرف دیگه قرض کن. این که تو قرآن می گه لا یکلف الا وسعها، یک عبارتیه در مورد تکلیف ها. در مورد وظایف ما تو این دنیا. وظایف ما در برابر شکوفایی استعدادهامون که خود خدا توان داده که اونا رو هندل کنیم. 

اما تو بحث درد یا مصیب، صبر به کار می ره. صبر یعنی زمان بده... زمان بده... زمان بده... تا ظرفت بزرگتر شه. عین یه ذرتی که تو حرارت می شکفه. ذرت پروسه گرما رو صبر می کنه، تا بالاخره می شکفه. البته ذرتهایی هم هستن که میزان حرارت اونا رو نابود می کنه، سفت می کنه که خب در مثل جای مناقشه نیست.

خلاصه که ظرف قرض کن. یا یه غریبه پیدا کن و توش داد بزن.

یا به ائمه بگو تا دردهای تو رو به دوش بکشن.

یا علی وار چاهی پیدا کن و... هعی... علی علی علی علی علی....


پ.ن۲

یه سکانس داره فیلم چ، که چمران داره گاری ای رو به دوش می کشه. امام زمان هم همین هستن. گاری ای دارن، دردهامونو روی اون سوار می کنیم و ایشون این گاری رو به دوش خودشون می کشن. 

تا حالا فکر کردی عمق دردهای مارو، امام می فهمن؟

تا حالا فکر کردی بابت دردهای ما ناراحت می شن؟


پ.ن۳

من که دیشب به حال استصال رسیدم. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود بود. اهل بیت یادم رفت. حتی اگه می گفتی امام زمان، فحش می دادم. حال بدیه استیصال... می گن شیکم گشنه دین و ایمون نداره! دقیقا همینه.

توی طرح درس نویسی برای بچه هایی که از پدر و مادرشون دچار تجاوز می شدن، مفهوم خدا رو آوردم. با استاد قرآنمون صحبت کردم. ایشون گفتن بچه تو اون بحران خدا می فهمه؟ اون حتی از خدا متنفره! مسئله  اون بچه خداشناسی نیست.

الان می فهمم راست می گه.

جاهایی می شه که دیگه وایمیستی تو روی خدا و بهش فحش می دی و می گی ازت متنفرم!!!!! واقعا اون لحظه خدا به توهین هایی که کردی فکر می کنه؟

نه!

درست مثل امام حسن که کلی بهشون ناسزا گفتن، صبر کرد حرف اون تموم شه، در آخر گفت جایی رو داری بمونی؟

ولی خب من متاسفانه صدای گریه و بغضم این قدر زیاد بود، که صدای خدا رو نشنیدم که گفته جایی رو داری بمونی؟


پ.ن۴

دیشب با زبان خیلی معمولی و خالی از کوله بازی، به ایکس دردهامو می گفتم. ایکس اخرش گفت حانیه جان داری گریه می کنی؟

:|

از پشت اون کلمات، مشخص بود که دارم زار می زنم.

خالی از حس ترینْ کلمات، احساسات رو بیان می کنن.


پ.ن۵

خب پینوشت پنج نداره. باید بشینم ژوپیتر ور بنویسم. دیگه وقتی ندارم تا تحویلش...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد