تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

لام

خب لام هم ننوشته بودم.


پ.ن

این هفته که همه چیز مشهد جور شده و راحت می تونم برم  و پوست بندازم، دلمو صاف کنم، خلاص شم از خیلی حالات، یادم اومد که مامانم باید یه پروسه درمانی ای رو تکمیل کنه. نیاز به مراقبت نداره، ولی نمی تونه اشپزی یا کارهای خونه رو انجام بده.

دیشب یادم اومد و گفتم مشهد نمی رم دیگه.

ایشون دعوت کردن ولی مادرم از زیارت مشهد خیلی مهم تره. یاد تعریف ف از خودم افتادم:


"یک دختر دهه ۶۰ ای مغرور در پشت شبکه های مجازی و مهرطلب در زندگی واقعی، دلسوز، بلند پرواز، عاشق پیشه و به میزان خوبی متوهم و تخیلی. تلاش می کند بهتر شود. هر روز و هر روز. بهتر بودن در نگاهش تعریفی متفاوت از تعاریف جامعه دارد. تناقضاتی در درونش هم دارد. مثل همه‌ی آدم ها.

گفتم دهه ۶۰ ای از این جهت که بسیار مانند دختران آن دهه سنتی و در قید و بند خانواده و رسم و رسومات است و می تواند با پیرزن ها ارتباط خوبی بگیرد و بین آینده ی خودش و نگه داری از مادرش، دومی را انتخاب می کند"


پ.ن2

تو این تقسیم بندی مدرن و سنتی از نظر ف، شیوه پیامبر میره تو دسته سنتی و دهه شصتی بودن. همیشه دوست داشتم یه بار اعتکاف برم. ولی مادرم اون روز یه مجلس کوچیک داره که در حد ده نفر میان و اعمال ام داود رو انجام می دن و تهشم یه افطاری خیلی ساده و سبک میده.

یه بار هزینه اعتکاف رو هم دادم. ولی نرفتم. 

من ادم ایثارگری نیستم. به هیچ وجه از خودگذشتگی ندارم. ولی در مقابل لبخند پیامبر هست هام، نیست میشن و نیست ها، هست میشن.


پ.ن3

چه بی نشاط  بهاری

که بی رخ تو رَسید...

این احساس کمبود حجت و افسوس گذشته ناامیدم می کنه. ولی خوشحالم که یه سری چیزها که برام بولد هستن عین اعتکاف، خدا ازم می گیره و عوضش لبخند پیامبر رو بهم میده ان شاءالله.

این حسرت نداشتن محمد، انگار برای خدا دلنشین تر از همنشینی من از 1400سال پیشه.



نظرات 1 + ارسال نظر
نگاه شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 01:42 http://negahekohestan.blog.ir

قربون این دختر خانوم دهه شصتیه سنتیه دوست داشتنی

عزیزی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد