تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

ی

چت من با محیا:


+ توکل زدگانیم...

ای باد شرطه برخیز

م: برخیز

+خیزیدم

م:غصه ما را خورد!

+غم ما را برد...

در امر دوست داشته شدن این قدر زخم خوردم

که تو خیالم هم نمی تونم خیال کنم که کسی هست که دوسم داره و دوسش دارم...

م: درد فقط این نیست!

+برا من درده

این که تصویر از خودم یه ادمیه که دیده نمیشه!

همیشه قوز کرده و گوشه دیوار مدرسه واستاده؟

فکر می کنی این بچه دردناکتره؟

نه

اتفاقا من وسط بازیم

و تا دستامو برای کسی که توپ دستشه تکون می دم که به من پاس بده

اون به یکی دیگه پاس می ده

و من!

من یه لبخند می زنم

و می دوم

و فقط می دوم

که ازش دورتر بشم.

که کسی منو نبینه!

که منو نبینه.

این هر لحظه داره رخ می ده.

دیگه سرطان شده...


پ.ن

خجالت میکشم. ازین که کسی رو دوست دارم که انتخابش نبودم.

خجالت می کشم ازین که به کسی که می گم دلتنگتم و فقط می خنده...


توکل بر خدایی که هرگز نمی میره.


نظرات 1 + ارسال نظر
نگاه شنبه 12 مرداد 1398 ساعت 00:48 http://negahekohestan.blog.ir



http://bayanbox.ir/view/5985574010907845727/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-20.jpg

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد