تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

عنوان در حال پیانو گوش دادن

هر وقت به انگشت های درازم نگاه می کنم و حالم بد میشه، یاد حرف میرنصیری میوفتم که می گفت انگشت بلند جون میده برای پیانو زدن.


الان دارم پیانو گوش می دم.

 خیلی ساله دارم پیانو گوش میدم.

داشتم به این فکر می کردم که اگه معشوقم روزی ناراحت باشه و در خونه رو بزنه و من درو باز کنم و از نگاهش بفهمم مغمومه و بیاد روی کاناپه پشت به پنجره بشینه و منم چند دقیقه ای کنارش بشینم و غم اونو بفهمم و مغموم تر بشم که نمی تونم بگه کلشو می فهمم و برم پشت پیانو بشینم و براش غمشو بزنم و بلکه این زبان بسته بتونه و حلل عقدة من لسانی بشه...

چه خوب بود اگه من پیانو بودم...


 پ.ن

تقریبا شبها کم می خوابم و فقط می نویسم و کار می کنم.

مدیر دست گذاشته روی غیرتم و احساساتم...

جایی که بهش علقه دارم و اون کاری کرده که حتی فورسی نباشه، حتی پولی نباشه، من از نور حس آرمانیم گرم بشم و انرژی بگیرم.

به قول محق موتور وجودیمو روشن کرده...


دیروز شربت چهارتخم رو شستم تا امروز ببرمش دفتر.

پولی نداشتم شیرینی بخرم.

حسرتش موند به دلم که شیرینی بخرم برای عید امام هادی.

رفتم دفتر و شیرینی از زمین و زمان میرسید...


دفتری که خرما به زور توش پیدا میشد.

خوشحالم ازینکه ائمه زیر دین ماها نمی مونن.

حتی حسرتی که از نداشتن و خرج نکردن می خورم رو جبران می کنن. شاید صدبرابر...




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد