تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

تو

اصل عزت نفس: مدیریتتو دست کسی نده!

عنوان خواستن تعلق داشتن و نداشتن

اینکه عین جت داری میپری و دلت می ‌خواد پات رو زمین باشه.

یا اینکه می خوای فقط بردت زیاد و زیادتر شه...

پسره به سما گفته نه، سما داره میمیره و میمیره و میمیره...

منم فقط نگاهش می کنم.

سر شدم. دیگه عین خون که برا دکترا عادی شده، برا منم عادیه.


همیشه که به خواستن ما نیست که... 

وقتی سرعت گردشت در افلاک زیاد میشه و هر لحظه بیشتر و بیشتر تجربه می کنی، نه خیلی می خوای تعلق خاطر داشته باشی، نه خیلی می خوای تعاق خاطر نداشته باشی.

چون تقریبا چیزی کم نداری. برای چی کنار کسی قرار بگیری که مدام باید خودت و علاقه ت رو بهش اثبات کنی؟؟

لزومی داشت این همه دوست داشتن هـ؟

اون همه انرژی ای که رفت آیا جایز بود؟

نه...

واقعا دوست داشتن امر بکری هستش که تا وقتی تو سینه ت هست و خاموشی، عیار داره.

به زبون بیاریش سوخته... تموم شده...

همین که نظربازی ای باشه و می دانم که می دانی ای باشه، کافیه...

ته همه بروزات عالمه.

چون چیزی بین من و توعه، که فقط قلب من و قلب تو و خدا بهش گواه و عالمه. حتی زبون هم ازش خبری نداری. حتی سلولهای هوا...

و این قلبه و قلبه و قلبه که در خودش حفظ می کنه.

و خدا حفظ کننده خوبیه.


پ.ن

تو این لول عشقه که می تونی با بیشترین انرژی، حافظ رو درک کنی. چون  اگه از این حب حتی کلمه ای بگی، حتی نگاه بیجایی کنی، انرژی از دست رفته داری و تو حافظ خوانی کم میاری.

و خب حیفه...


پ.ن2

امشب برام شعر فرستادن و خودشون هم خونده بودن. نه خوب بود نه بد.

نصفه نیمه، بی مکان، بی تکلیف، عین همیشه...

و دوری کردن ازین مدل افراد، بهترین استراتژیه.


پ.ن 3

چه قدر خوبه که این پسره رفت. والا... ادم این قدر عجیب غریب ندیده بود. خوبه با غرض خواستگاری اومده بود جلو و یهو زدبه امورات تحتانی!

خدایا

منو حفظ کن

من واقعا کسیو جز تو ندارم که مراقبم باشه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد