چقدر دلم میخواد آوازی باشم که از غربت و فراق روی زمین ناله میزنه.
وقتی اسم اینجا صریره، یعنی هنوز من هست و توها بسیارند!
من تمام
من ها تمام
فقط تو!
تو!
قرار نبود این طور دل ببری!
قرار نبود تنهاییمو به رخم بکشی و من بمونم و اون دریا و ذره ذره قدرتی که در خیال دفن شد.
باقی زیاد نیست و فانی کم نیست...
روی صفر بندبازی میکنم.
جدیدا متمرکز شدم روی یه اهنگی که یه ذکری رو مدام تکرار میکنه. هربار که گوش میدم، تصویر ادمهایی میاد جلو چشمم که قطعا شماتتم میکنن که معنیشو نمیدونی، اصلا نمیدونی برای چه موقعی اینو گوش نیدن و اثراتشو فلان و فلان و فلان...
بیخیال به همه گوش میدم.
Aadays Tisai Aadays
اثر خانم Snatam Kaur
ازین که شرقی هستم لذت میبرم. ازینکه در جایی زندگی میکنم که نیاز به خدا، متافزیک، کائنات و... همیشه زنده بوده و هست.
ازینکه در مرکز شرق عالم زندگی می کنم خوشحالم. خاورمیانه! زمینی که زیرش پر از نفته و همیشه در حال جنگ. و ادمهاش همه با این اعتقادات جون گرفتن و جنگیدن...
و عالیترین سفر حانیه این بود که خدا من رو در این زمان آشفته تو ایران آورد... و این قدر فشارها زیاده که دیگه سِر شدیم!
....
حسی که این اهنگ بهم میده اینه که روبروی دریا ایستادهام و نگاه نافذ و وجود قدرتمندمو میبینم.
وقتی این تصویر رو میبینم دیگه خدا معنایی برام نداره.
من خود خدا میشم...
دقیقا لحظهای که ملائک سجدهمان کردن...
یادت هست؟
و الحمدلله که قصه من شروع شد...
....
راستی یه بار گفتم که دو نفر از دوستام ادمهای هزینهبری هستن؟
حذف شدن. فاطمه و محیا...
رها و خلاص و بدون اضطراب هستم. الحمدلله.
یار غمخوار وفادار بجز دوست نبود، سخن یاری اغیار غلط بود غلط!
.....
فردا روز تولدمه...
18 اذر 69 ساعت هفت صبح به دنیا اومدم...
خیلی دوست دارم بدونم برا چی منو فرستادی روی زمین؟
یا خلقم کردی
با اینکه موقعی که منو خلق کردی حالت چجوری بود
اون دنیام اباد نیست
مثل این دنیام
کاش ادم بشم.
دیروز یه کادو تولد برا خودم خریدم.
خوشحالم به دنیا اومدی حانیه...
خوشحالم