-
حال ِِ بد
پنجشنبه 16 خرداد 1398 22:06
چقدر بده که کسی رو ندارم که وقتی غمگینم، تو اوج غم هستم، کسی رو ندارم که باهاش حرف بزنم و خوشحال بشم و یادم بره... هرچند که بهتره خودم با تنهایی و اندوهم مواجه بشم...
-
گنجیشکها
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1398 13:10
بین هال و اتاق پذیرایی و راهرو خروجی خانه، یک پاسیو زیست می کند. بعد از طلوع آفتاب، روی کاناپه کنار پاسیو می خوابم. گنجشک ها روی سقف ایرانیتی پاسیو راه می روند اما صدای پای آنها به صدای راه رفتن آدمی روی سقف شبیه می شود.
-
سگ گشنه
جمعه 5 بهمن 1397 19:59
سگ گشنه ای که به یه حیوون میرسه. ازین حیوون، پوست مونده و ذره هایی از گوشت فاسد شده که مگس بهش افتاده و بوی تعفن میده. سگ پوزشو میمالونه بهش و بو و ظاهرشو متوجه نمیشه. تا میاد بخوره یادش میاد کفتار نیست و سگه و شأن اجل بر اینه. پوزشو با گریه برمی داره و راه میوفته و میره...
-
جمجمه ات را به خدا بسپار...
سهشنبه 18 دی 1397 01:31
جمجمه ات را به خدا بسپار.
-
15 دی ماه
یکشنبه 16 دی 1397 00:15
-
عشق-9
جمعه 7 دی 1397 01:51
عرضه خود و ذوب شدن در من دعا برای خواستن خودش و پر کردن جاهای خالی البته اگر به دیو چو بیرون رود فرشته در آید واقف باشیم، یه سری جاهای پر رو هم پر می کنند. پ.ن تجربه و عمل مهمه برای رسیدن به نقطه خواستن. نه فقط خواستن به کلام.
-
عشق-8
یکشنبه 2 دی 1397 12:27
حدود یازده نفر شدند... چطور میشه ادامه داد؟ چطور میشه موند؟ دقیقا لحظاتی که تصمیم گرفتم یه طور دیگه بشه، این طور شد. حالا یا باید بابت عمل نکردن به تصمیمم بهاشو بدم یا اینکه خدا مهربونه و دستمو می گیره و در گوشم می گه: تو فقط چشماتو ببند وقتی گفتم بازکن باز کن تو فقط نفس بکش همه کارها با من... دلتنگی؟ می فهممت... بیا...
-
عشق-7
جمعه 30 آذر 1397 00:05
الهی و ربی فدای سرت ولی من لی غیرک؟
-
عشق-6
یکشنبه 25 آذر 1397 21:06
-
عشق-5
پنجشنبه 22 آذر 1397 00:13
تو فکر کن قیامت شده. صیحه ها را کشیده اند و حسابرسی ها شده و تکلیف همه معلوم شده. اخرین نفر روی زمین تویی و خطاب می شوی: چی می خوای؟ همه رفته اند. مسافران بهشت و جهنم... شب شده است. آسمان را خورشید ها نورانی کرده اند. خورشید محمد خورشید علی خورشید فاطمه خورشید حسن خورشید حسین خورشید سجاد خورشید باقر خورشید صادق خورشید...
-
عشق-4
چهارشنبه 21 آذر 1397 01:09
کودکانه هام زیاده. داشتم با یه دانشجوی فلسفه حرف می زدم و اون تمام مدت خیلی رسمی و در حیطه اصول نطق می کرد. در اخر گیفی براش زدم که یه عروسک سوار بر قطار بود و داشت خداحافظی می کرد. کوتاه و دقیق حرف می زدم. خالی از روده درازی! و همراه با استیکرهای خودم تو روابط عادیم. که یعنی تو هم برام عادی هستی. هیچ جایگاه و هیچ...
-
عشق-3
شنبه 17 آذر 1397 18:24
یا برگرد یا این دل را برگردان... پ. ن آخرین غروب 28سالگی تموم شد. و چه خوب که تو هستی... حالم دلتنگ پاییزه. که داره تموم میشه و من ذره ذره، مزه مزه ش کردم. مزه پاییز. . حال تو پاییزه، مگه نه؟ می دونم دنیا رو برام گلستون می کنی بس که عمیق دوستم داری. منو یه جور خاصی دوست داری، خالی از همه ظواهر... و خالی از همه دنیا....
-
عشق-2
چهارشنبه 14 آذر 1397 01:40
امروز تمام شریعتی رو با این اهنگ باهات پیاده رفتم... شاید خیلی ساعت شد. و من گریه می کردم... هرازچندگاهی الکی گوشیمو می گرفتم دم گوشم که نگاه مردم اذیتم نکنه. بی تابه این دل من نمی دونم که بمونم یا برم.. . ای کاش می شد باور کنم عشق تو که بمونه اینجا دلم... تمام نگاه های محبوب ها و معشوق هام جلو چشمام اومد و این درد...
-
عشق-1
سهشنبه 13 آذر 1397 16:52
شخصیت عجیبی داره. عین من یه کم قوز داره ولی دنیاش اون پایینا نیست... تعجب می کنم که اینقدر تضاد در این آدم وجود دارد و جالبه که تا به حال این آدم دیده نشده. نگاه نشده. نوازش نشده. لمس نشده... بکر ِِ بکره. خیلی متفاوته. بیشتر ازون که عاشقش بشم تعجب می کنه خدا این ادمهای خاص رو برا چی خلق کرده؟ خیلیاشون توانایی تغییر...
-
بازیگرم!
سهشنبه 13 آذر 1397 14:49
چند هفته ای بود که از تمرین استاد می گذشت اما بلخره تصمیم گرفتم بنویسمش. قلم رو که برداشتم شروع کردم به تحلیل خودم و نوشتن خودم.. . رفتم به فضای عجیب غریبی که فقط می نوشتم... تکه از ذهنم و یا قلبم. از یه جایی به بعد دیگه این قلم در اختیار خودم نبود و جهان در جوهر قلمم جلوه می کرد. سوال استاد: بازی از نظر شما چیه؟ پ. ن...
-
رقت قلب
سهشنبه 13 آذر 1397 01:04
امشب عاشقم. .. کاش می شد با تو قسمتش کنم! اما نه... می خواهم فقط عاشق باشم و تنها...
-
مصطفی_۱
دوشنبه 5 آذر 1397 01:11
خیلی وقته کم حرف شدم. میرم تو اتاقم و ساعت ها رو به سقف دراز می کشم و فقط نگاه می کنم... تو مترو و اتوبوس خیلی شده آشنایی رو ببینم و جوری برخورد بکنم که ندیدمش... دیروز عصر نزدیک چند ساعت با یکی تو خیابون راه می رفتم و حرف می زدم... یهو وسط خیابون رو کرد بهم و گفت: مصطفی؟ گفتم جانم. . . گفت: ... گریه م گرفت. ساعتها با...
-
صدای ساز خدا...
جمعه 2 آذر 1397 20:25
امروز نزدیک شش ساعت موسقی گوش دادم، سکانس نوشتم و الان داشتم با خودم سوت می زدم. سالهاست که تمرین سوت زدن می کنم. خیلی دوست داشتم پیانو یاد بگیرم. ولی خب، هرکسی محدودیت هایی داره... لذا تنها چیزی که دارم گلوی سوتکدارمه. سوت های کوتاه می زنم و قطع و وصلش می کنم. کسی که موسیقی می زنه به صدای ضربان روحش مشتاقه. و کاش...
-
اشتباه
پنجشنبه 5 مهر 1397 19:33
اشتباه اینه که خلق رو با زایمان جابجا بگیری
-
اهالی-۱
دوشنبه 2 مهر 1397 22:16
جز علیرضا میم، نمی دونم کیا هستید که وبلاگمو می خونید، ولی ممنونم که دنبال می کنید:) خواستم تشکر کنم. بریم سر پست امشب یکی از کارهایی که هر شب سعی می کنم انجامش بدم، تصور اخرین لحظه زندگیمه. همیشه این تصویر با کشته شدن تموم میشه یعنی من علاقه ای ندارم بمیرم. دوست دارم کشته بشم. اکثرا اخرین لحظه زندگیم لحظه ای که دم...
-
پاییز
یکشنبه 1 مهر 1397 20:29
داره خاک سرخ نشون میده... حالم خوبه. امروز غروب، نور رنگ پاییز به خودش گرفته بود. حال مدرسه... یادمه همیشه تابستونا افسردگی می گرفتم چون تو خونه تنها بودم. نهایتا یه کلاسی چیزی می رفتم ولی همش تنها بودم. مسافرت هم تو برنامه مون نبود. نهایتا برای ختمی می رفتیم دهاتمون... تابستون سال ۷۹ من تکلیف شدم. کیک خریدن و منو...
-
گرم ِ گرم
شنبه 31 شهریور 1397 01:26
امشب حمید خیلی راحت و جدی گفت چرا بهش فکر نمی کنی؟ گفت خیلی بچه خوبیه. گفتم تنده، حوصله انقلابی جماعت رو ندارم. گفت اهل گفتگوعه. بچه پاکیه. گفتم ریشش خیلی بلنده... خندید گفت به خاطر مجردیش امساع می کنه. تو فکر رفتم. دیدم قلبم نرمه براش ولی مشکلم با انقلابیا فکر نکردن و تند بودنشونه. که البته از نظر اعتقاد و ایمان...
-
عصر عاشورا
پنجشنبه 29 شهریور 1397 15:18
آقا جان حج تون قبول باشه آقا... دست ِ ما روهم بگیر. پ.ن خدا لعنتت کنه شمر، آقام هنوز جون داشت...
-
امیر
پنجشنبه 29 شهریور 1397 09:55
صبح رفتم مجلس عزاداری. تا رسیدم دیدم همه دارن برمی گردن... مضطر شدم، ای خدا تموم شد، حالا چه غلطی کنم؟ اینجاها دیگه مراسم نیست... از یه خانومه پرسیدم، گفت تازه زیارت عاشورا تموم شده. زنده شدم... نشستم. آقا سخنرانی کرد و شروع کرد به تعریف کردن... اولش گریه نکردم. ولی دیگه خودمو نشناختم. تا حالا صدای ناله و جیغ و تضرع...
-
خلوص
پنجشنبه 29 شهریور 1397 00:45
امشب موقع گریه کردنه ولی نمی دونم چرا من دوست دارم فقط باهات حرف بزنم. آقا، چجوری میشه؟ واقعا من هرچقدر هم قوی باشم، باز نمی تونم قهرمانی مثل تو باشم. یا بگذریم بیا از عشق حرف بزنیم. از دوست داشتن... وقتی حاجی تو باشی، بقیه حاجی ها رنگ می بازن... تمام اصول حج رو تو رعایت کردی. حاجی امشب تو شور حسین گفتن ادمها، یه لحظه...
-
روضه های آقا مجتبی
سهشنبه 27 شهریور 1397 23:11
دلم می خواد پای منبر آقا مجتبی جون بدم... ولی چه فایده که نه آقا مجتبایی هست و نه حانیه ای که غیرت جون دادن داشته باشه... قلبم سنگینه پاشو عباس عباس عالم طاقت نداره استیصال حسین رو ببینه... پاشو پاشو برادر ِ حسین...
-
عباس
سهشنبه 27 شهریور 1397 23:04
علی العباس واویلا حسین تنهاست واویلا...
-
هدف
دوشنبه 26 شهریور 1397 01:42
می خوام تاثیرگذار باشم. همین... نه لجباز نه خودخواه نه مخالف جریان رودخونه... خب این این تاثیرگذاری از "خود بودن" میاد. خود بودن یعنی شبیه خدا شدن. آینه خدا شدن. خود بودن یعنی خودتو بشناس و عین علی از کسی جز خدا نترس. راستش نن از ناراحت کردن و دل شکوندن آدمها خیلی می ترسیدم. ولی یه بار تو هیئت از سر ترحم و...
-
گم شده
یکشنبه 25 شهریور 1397 23:58
گم شدم. همین... اینقدر به بی مرزی رسیدم که نمی دونم من کیم، جهان کیه، و تو کی هستی... زاویه دیدم معلوم نیست. به کاری که می کنم آگاه نیستم و فقط از خود بیخود شدم... یه سر میزنم به دوستانم... یه عده مارومی زنن... یه عده مارو فحش میدن... یه عده میگن کاری به حجاب بقیه نداشته باشید... یه عده می گن... خسته شدیم فقط نمی...
-
بیچاره
یکشنبه 25 شهریور 1397 02:03
تو مراسما می شینم. فقط میرم که بگم رفتم. همین. خیلی هم جون نمی کنم واسه رفتن به یه مجلس معروف. حدودا مسجد چهار الی پنج تا خونه با خونه ما فاصله داره. وقتی می فهمم نیرو هست واسه غذا کشیدن، میرم مسجد. خیلی هم دربند غذا نذری امام حسین نیستم. حقیقتش هیچ چی تو این دنیا برام رنگی نیست. مثلا آشپزا و نیروی کمک میان، خوش امد...