-
نگاه ظریف او
یکشنبه 9 اردیبهشت 1397 21:46
نزدیک نیمه شعبان که می شود دلم بدجور می گیرد. عیدی که صاحبش نیست. قهر نکرده... ولی رفته... ما شکلات و شیرینی و شربت پخش می کنیم و جشن می گیریم ولی چی؟ هیچی! *** تصویر همیشگی ذهنم: ساحل را چراغانی کرده اند. صدای اهنگ و جشن و سور... پایکوبی راه انداخته اند. مردی سوار بر اسب، از کنار جمعیت عبور می کند. دریا شکافته می شود...
-
نور-۱
یکشنبه 9 اردیبهشت 1397 01:20
سلام نور چشم من.... هرجا دوستت دارمی می شنوم، هرجا می شنوم که به دلشان می نشینم، تورا می بینم. انگار تمام قطرات باران تمام برگ های درختان تمام قاصدک ها تمام چشمک های ستارگان تمام نسیم های خنک را جمع کرده ای که بگویی حانیه... دوستت دارم. تو را به خاطر تمام لبخندهای کبوترهایی که پر نمی زنند و می ایستند، دوست می دارم. تو...
-
بی وزنی
شنبه 8 اردیبهشت 1397 07:09
مقایسه نتیجه مقایسه حسادت و وای بر حسدی که بروز پیدا کنه.... *** خودم رو پیدا می کنم. حسد رو می پوشونم. و نمی ذارم هدف هام، تصمیم هام تحت تاثیر حسد یا کمبودهام در مقابل بقیه، باشن. ان شاءالله ان شاءالله ان شاءالله آقای فاطمی نیا همین چند دقیقه پیش گفتن که اگر انسان بلایی سرش نیومده، تا قبل ازون که اون بلا سرش بیاد، از...
-
باور
دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 14:24
بروز اعتقاد به خدا، زمانی در من ایجاد میشه که وابستگی م به خدا این قدر زیاد میشه که بابت یک سیفون کشیدن، می گم اگه خدا نخاد، نمی شه! ربی دوست دارم.... ببخشید که غلط کردم. بعد از اون مصیبت، اولین لبخندی که زدم وقتی بود که بارون رو دیدم که به توت های نارس درخت می خورد. حس کردم لبخندشونو دیدم... ربی جانم... من بیمار به...
-
عباس...
شنبه 1 اردیبهشت 1397 19:33
به اسم خدا به حب عباس... سلام. ممنون ازین که هستی و هر جا کم میارم فریادی از اعماق کربلای درونم می آید: عباس... به دادم برس عباس... کجایی برادر... و گریه های من... سلام بر عباس.
-
شِرِک
شنبه 1 اردیبهشت 1397 02:56
در را کوبید. پیرمردی در آستانه در قرار دارد. مدتی ایستاد. صدای شلوغی و دست و بزن و بکوب، نگاهش را به پنجره برد. صورت چروکیده و تکان خوردن پرده پنجره... زن جوان پرده را کنار زد و با صدایی آهسته: مگه بهت نگفتم برو! برو دیگه حاج آقا! پنجره را بست و پرده را کشید. "حاج آقا گفتنش" لحن تمسخرآمیزی داشت. پیرمرد راهش...
-
دستان ظریف او
جمعه 31 فروردین 1397 00:55
صبح که می شود کمی غلت می خورد و با نگاهی پر از لبخند، پر از یادآوری از عشق، به دنیا لبخند می زند. در رخت خواب کمی می خوابد. چشمانش را می بندد و با خودش کمی حرف می زند. پلک هایش آرام روی هم می خورد و گوشه چشمانش چینی می خورد. نرمی را از چشمک هایی که در زمان صحبت با خودش می زند، متوجه می شوی. دست و صورتش را می شوید. عمق...
-
پس از صبر
دوشنبه 27 فروردین 1397 07:14
چندتا پست قبلم درباره دلتنگی واسه برف بود. نمی دونم چرا امروز حسی نسبت به برف ندارم...
-
حواس پرتی
یکشنبه 26 فروردین 1397 15:13
خیلی حرفه وسط مشغله های زندگی، ایمانتو نگه داری :|
-
صبر
سهشنبه 21 فروردین 1397 07:26
همیشه اینقدر صبر کردم که وقتی به جمیلش رسیده، یه جوری گند زدم که کل صبر رو شسته و برده:/ پ.ن روحم جای غلطی ایستاده... دلم می خاد برم توهمون روستای تاجیکی و ساعت ها به یک زن تاجیکی خیره بشم. تابلویی خلق کرده خداوند... در دنیایی هستم که خیلی می شنوم بعد از زایمان طبیعی زن، مرد رفته دنبال زن دیگه. روحم جای غلطی...
-
انتظار
دوشنبه 20 فروردین 1397 19:48
مارا با انتظار پر کرده اند... در انتظار اذان. در انتظار باران. در انتظار موعود. در انتظار کربلا. در انتظار خطبه عقد.
-
سکوت
دوشنبه 20 فروردین 1397 15:36
سکوت شادترین، تعبیر ازخداست. خداوندی که سکوت می کند و در پشت این سکوت نمی دانم چیست. شاید او سکوت نکرده، گوش های من سکوت کرده اند. شاید خدا آن بالا ها نیست... شاید خدا پرحرفترین حادثه زندگی ست. تورا پشت هر برگی که بر زمین افتاد، حس می کنم! تورا پشت هر ابری که اشک فراقش بر گونه های من چکید، حس می کنم! تورا پشت عطر...
-
ابراهیم نامه-۸
یکشنبه 19 فروردین 1397 21:51
سلام آقا ابراهیم. خلیل خدا
-
ابراهیم نامه-۷
یکشنبه 19 فروردین 1397 16:55
دارم به این فکر می کنم که از وقتی که دکمه دیلیت اختراع شده، چقدر قدرت طلب شدیم. اینکه می تونیم چیزهایی رو پاک کنیم. حرفها نوشته ها می تونیم ادم ها رو دیلیت کنیم. افرین اشرف مخلوقات چه قدرتی داری... اما! می دونی از اون روزی که اولین کلمه ای رو که نوشتی و پاکش کردی، پاک نشده؟ می دونی چه اسمس ها... چه کانتکت ها... چه چت...
-
نفرت از کلمات
شنبه 18 فروردین 1397 21:04
از کلمه های این شهر بیزارم چون با یکی شون خاطره دارم :| پ.ن فکر می کنم حسمو بریزم تو کلمه ها، حسم شهید می شه. لذا با خودم هم مطرحشون نمی کنم چه برسه ب نوشتن!!
-
توانایی ها
جمعه 17 فروردین 1397 11:32
در این حد توانایی دارم که اگر کسی از من خوشش نیاد، جوری رفتار می کنم که نسبت به تصورش، یقین پیدا کنه. والا :/ من که کسی رو از دست نمی دم... اون منو از دست می ده :دی
-
ابراهیم نامه-۶
جمعه 17 فروردین 1397 11:06
زیبایی در تنهایی ست... پ.ن غربت عجیبی داشتی ابراهیم جان. اون لحظه ای که پسر رو به قتلگاه می بردی. حالا اگه خونه ما بود... اولا که مامانم رسما چندتا بد و بیراه به بابامو و خداشو آرمان هاشو اینو می گفت! بعد شروع می کرد: این قدر از این شاخه به اون شاخه پریدی که خدا پیدا کنی! یه روز گفتی ماه... یه روز گفتی خورشید... پدر...
-
ابراهیم نامه-۵
جمعه 17 فروردین 1397 03:11
کظم غیظی که با تذکر به خودم رفع می شه، دوست داشتنیه. پ.ن کظم غیظ هامو دوست دارم. این جوریه که تو خودم میرم. می سوزم. یه الحمدلله و انهدام آن حرف یا رفتار... ... می دونستی سطل آشغال گوشه خیابون هم خداست؟ می دونستی اون کفتره که رو لبه اون هم می شینه خداست؟ هرچیزی که خیره، خداست. حالا می خاد اسمش بد باشه! می خاد من و تو...
-
ابراهیم نامه-۴
جمعه 17 فروردین 1397 03:04
-پرستوها خوابیدن یعقوب جانم... شما نمی خوابی؟ + پرستو نمی خوابه. کوچ می کنه! - عجب مزه ی زهرماری داره انتظار...اه + انتظار، جهان بینیه! - سخت حرف می زنی جانا! + اسب و سوار، هردو خستن. جا بهشون بده... - یعقوب جانم! قلبم جایی برای یوسف تو نداره. + پس به انتظار عادت کن. زهرماره. اما دوای قلب مشغوله! پ.ن بتخانه را به آتش...
-
ابراهیم نامه-۳
جمعه 17 فروردین 1397 02:59
ایمان حاصل از آزادگی، خدای احرار می طلبد. پ.ن زمانی که ایمان آن قدر بزرگ شود که ظرفیتی دنیایی برای آن پذیرا نباشد، معجزه رخ می دهد. ... ایمان را آسمان قلب کن تا معجزه رخ دهد!
-
ابراهیم نامه -۲
جمعه 17 فروردین 1397 02:56
سحر بلبل حکایت با صبا کرد.... پ.ن جنگ رابرای تن دوست بدار و جهاد را برای روح. صبوری می خواهد تا پای رفتن را در مرداب دلتنگی رها کنی و عاشق شوی. نوراز پشت کلمات می بارد. نور از پشت صفحه کدر و مات کتاب می بارد و عمق می خواهد این دلباختگی ها... همانا عشق، دنبال قلب ها می گردد تا جایی خود را به دام بیندازد. به عدد نور...
-
ابراهیم نامه -۱
جمعه 17 فروردین 1397 02:46
قلبم را نورانی کن، محمد! الله نور السموات و الارض...
-
دور باید شد از این خاک غریب...
پنجشنبه 16 فروردین 1397 14:44
الحمدلله قیامتی هست و اون روز خیلی ها سوپرایز می شن
-
اهنگری
پنجشنبه 16 فروردین 1397 14:40
هنوز شمشیر خوب و شفافی نشدم و خب قاعدتا هنوز چکش زدن ادامه داره...
-
حسن ظن به خدا
چهارشنبه 15 فروردین 1397 02:04
مرحله سختیه. کلا تذکر دادن به خودت سخته اینکه هی به خودت یادآوری کنی به خاطر خدا... امیدت به خدا ولی شیرینه ادم فکر می کنه بی صاحاب نیست. نداشته هام زیادن ولی داشته هام بیشترن... الحمدلله. خودش رحم می کنه و داشته هامو بیشترشون می کنه ان شاءالله.
-
باور
سهشنبه 14 فروردین 1397 16:44
زندگی جور دیگه ای نمی صرفه مگه اینکه ناراحتی هاتم واسه خاطر خدا باشه.
-
موسیقی
سهشنبه 14 فروردین 1397 08:56
بهم می گفت هر چیزی گوش نده. راست می گفت... می گفت بعضی اهنگ ها حالشون خرابه. راست می گفت از یه تایمی به بعد دیگه باهام حرف نزد. فقط جوابمو داد. از یه تایمی به بعد من شدم و در و دیوارهای تلگرام که صدام برگشت و می خورد محکم می خورد تو صورتم... کاش همه نوشته هاشو نگه می داشتم. هر کدومش زیرساختی از کلی فکر بود. کنارش حس...
-
حیات خلوت شدم.
سهشنبه 14 فروردین 1397 00:27
دهات وبلاگ و شهر توییتر.... من هام رو باید کم کنم... کمتر هیجانی بشم... توی اون مسابقه ای که باید ازم خوشش میومد و خوشش نیومد، باختم؟ نه! اصلا مسابقه ای نبود که بخاد باخت و یا برد باشه. من خودم پیش خودم بردم. این هجوم بالاخره من رو می گرفت. مهم اینه من چجوری برخورد کرد. جای همه من ها، می ذارم خدا! اصلا مسابقه ای نبود...
-
حال خوب...
دوشنبه 13 فروردین 1397 23:40
الحمدلله پ.ن خدایا شکر که می تونم بگم الحمدلله...
-
عمق دلتنگی
یکشنبه 12 فروردین 1397 22:28
آقا که بود می رفتم و کلی از چیزهایی که می بینم و حس می کنم و می شنوم رو براش می نوشتم. اونم مثل همیشه صبور و پر از تامل می خوند. آقا که بود... بیخیال. خسته شدم از این بود و بود و بود و حسرت "بودن" و نداشتن "هستن"! متنفرم از این در و دیوارهای وبلاگ که صدام به خودم برمی گرده...